قلم سپید

قلمی که سیاهی را دوست ندارد
قلم سپید

اسلاید شو

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

از پله‌ها که بالا رفت، پسرک نامجو را دید که روی صندلی‌اش به خواب رفته بود. وارد سالن شد و زمان را از ساعت بزرگ روی دیوار جویا. ساعت 7:30 بود! به کلاس رفت. به میزش نگاهی انداخت و خودش را روی آن پهن کرد. از نرمی و راحتی صندلی به خواب رفت. یک صندلی با رنگی زیبا و دور از هرگونه فحش، دلنوشته، تبلیغ، شماره و تقلب!




  • علیرضا نژادی پور

صدای گوش‌کرکن ساعت، که مانند چکشی آهنی بر سرش می‌خورد را با مشتی بی‌صدا کرد. چشمان پف‌کرده‌اش را می‌مالید. گلویش از سرمای نیمه‌شب درد می‌کرد. خودش را کج و کوله کرد و مانند آدمی شد که با مگس‌کش له شده باشد. می‌خواست به هر شکلی که شده صدایی از خود آزاد کند!




  • علیرضا نژادی پور

با سلام؛
پس از مشکلاتی که برای تلگرام به وجود آمد، فعالیت کانال «قلم سپید» هم متوقف شد. اما حالا می‌خواهیم راهمان را در پیام‌رسان بله ادامه دهیم.
اگر از دنبال‌کنندگان قلم سپید باشید، می‌دانید آنچه که اینجا می‌خوانید، نوشته‌های نویسنده‌ای جوان است و مهم‌ترین چیزی که بدان نیازمند است نظر، نقد و حمایت است.
مجموعه داستان؛ هر هفته قسمتی از یک داستان سریالی در سایت منتشر می‌شود. مجموعه داستان جدید نیز به زودی منتشر خواهد شد!
به زودی مطالب قبلی در کانال جدید قلم سپید بارگذاری خواهد شد.
قرار است بخش‌های جدیدی به سایت اضافه شود.
پس منتظرمان باشید...

سپاس.
علیرضا نژادی‌پور


  • علیرضا نژادی پور

باز هم می‌ترسم؛ میترسم برگردم، از اول بخوانم و در حین خواندن، اشکالات ریز و درشت را بیابم و ناگه تصمیم بگیرم که از اول، قلم را به جان کاغذ بیاندازم. از طرفی این سکوت شب با تمام شدن نوازندگی ماشین‌ها و آن مرد جارو به دست، بیشتر شده است. شاید هنوز هم صدایی دارد، صدایی مثل صدای لالایی!






  • علیرضا نژادی پور

سخن از مقایسه که در میان باشد، ذهن پخش و پلا میشود. نمی دانم چرا تضادها رهایم نمی‌کنند. چرا کلمات سیاه مدام از قلم به کاغذ می‌افتند؟ مگر مقایسه چه چیزی دارد؟ مگر شاخش شکستنی نیست؟ وقت این چرندیات را ندارم، آخر چراغم دارد به خواب می‌رود.







  • علیرضا نژادی پور

پسری که «خرخون» نامیده شده بود، می‌خواند و می‌خورد و می‌خواند و می‌خورد و می‌خواند. امّا بقیه فقط می‌خوردند و می‌خوردند و می‌خوردند. هر بار، گروهی از ما به همراه تکه گوشتی راهی دهان آن پسرک شکمو می‌شد.




  • علیرضا نژادی پور
کانال تلگرام قلم سپید