قلم سپید

قلمی که سیاهی را دوست ندارد
قلم سپید

اسلاید شو

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

گیج شده است و نمی‌داند چرا باید پدرش را وقتی بشناسد که دیگر دیر شده است، وقتی که دیگر نیست و وقتی که دیگر چشمانش را بسته است. مادرش گریة خود را تمام می‌کند. اشکانش را پاک می‌کند. لبخند غمگینی می‌زند و سعی می‌کند تا او را آرام کند.


  • علیرضا نژادی پور

            خورشید بی‌جان به جهانیان خبر سردی و سرما را می‌دهد؛ خبر آغاز سفر، خبر آغاز پرواز، پرواز به‌سوی... .









  • علیرضا نژادی پور

              -بلند شو! حالت خوب است؟ چه اتّفاقی افتاده؟ چرا اینجا افتاده‌ای؟...

این صدای پرندة دیگری است که او را پیدا کرده است.




  • علیرضا نژادی پور


روز‌ها می‌گذرند و خورشید و ماه مدام جایشان را در آسمان عوض می‌کنند. حالا او خانواده‌اش را به خوبی می‌شناسد.








  • علیرضا نژادی پور
کانال تلگرام قلم سپید