قلم سپید

قلمی که سیاهی را دوست ندارد
قلم سپید

اسلاید شو


پرواز با بال شکسته

قسمت چهارم

خورشید بی‌جان به جهانیان خبر سردی و سرما را می‌دهد؛ خبر آغاز سفر، خبر آغاز پرواز، پرواز به‌سوی... .

مادرش ناراحت است، امّا به هر حال مجبور است کوچ را آغاز کند. خانواده‌اش همراه با نسیم راهی دنیایی دیگر می‌شوند؛ دنیایی گرم و پر از شور و اشتیاق.

پس از چندین روز بالاخره او و دوست فداکارش به آن‌جا میرسند، جایی که مدّت‌هاست منتظر دیدنش هستند. دست دوست مهربانش را رها می‌کند و با عشق و دلتنگی به‌سمت مادرش می‌دود. وجود گرم مادر قلب سرد او را دوباره تپنده و امیدوار می‌کند. بر‌می‌گردد تا از همسفرش تشکّر کند امّا... انگار دوست بزرگ‌ترش به خواب رفته است. صدایش می‌کند، فریاد می‌زند امّا او بیدار نمی‌شود؛ خستگی و رنج سفر او را از پا در آورده است.

مادرش به‌سمت او می‌آید تا آرامَش کند، امّا ناگهان خودش نیز گریه می‌کند. گویا آن پرستوی بزرگ و مهربان را می‌شناسد.

مگر آن پرستو کیست که به خاطر پرنده‌ای کوچک جانش را فدا کرده است؟ او پدرش است! پدری که سالهاست دنبال خانواده‌اش می‌گردد و اکنون در کنار آنها به خواب رفته است... .

  • علیرضا نژادی پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
کانال تلگرام قلم سپید