راستش، این اولین شعری است که من سرودهام. البتّه نمیتوان اسمش را شعر گذاشت؛ چون پر است از اشکالهای ریز و درشت. بیشتر شبیه یک شیطنت ادبی است با شعر چشمه از نیما یوشیج!
لذا از تمام اهالی شعر و صاحبنظران درخواست میشود کمی با ملایمت نقد بفرمایند.
سگ
گشت یکی سگ ز صاحب جدا
جستزنان، پارسکنان، تیز پا
گه به دهان، برزده گوشت، همچو شیر
گاه شده راضی به یک حبّه سیر
گفت: درین شهر یکتایم من
تاج سر گله و چوپانم من
چون بکنم پارس به دنبال گرگ
من بشوم نزد شبانان بزرگ
بوی من، گر برسد بر مشام
زود شود کار بینی تمام
در بر خر، ره چو به پایان برم
از زشتی سر به گریبان برم
گر نباشم زشت و بدبو من
شوم معشوق و خوشرو من
شوم زیبا و تابان
شوم من صید گرگان!
موش به آن زیبایی و نازنازی
میکند از زشتی من شاخبازی
ولی به راست، درین یاوری
کیست کند با چو منی همسری؟
زین نمط آن گیجشده از فازش
دور بشد ز نقطة آغازش
دید یکی شام شاهانی
لب جو، نادره استخّوانی
راست به مانند یکی معجزه
داده عطش، بر دل آن سگه
سگ گرسنه چو به آنجا رسید
وان استخوان را به دندان کشید
دید یکی عکس خودش را در آب
کرد طمع به یک غذایی کمیاب
لیک چو کرد دهانش را باز
شد گرسنه، دوباره زآغاز