قلم سپید

قلمی که سیاهی را دوست ندارد
قلم سپید

اسلاید شو

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

اکنون چهار سال از آن تصمیم بزرگ می‌گذرد و حسین، جوانی باایمان و بسیجی است که سخت مشغول درس و تحصیل است. او بیشتر از هر وقت احساس خوشبختی می‌کند، احساس پاکی و احساس نزدیکی به خدا.




  • علیرضا نژادی پور
-        چی شد؟ چرا گریه می‌کنی؟ مگه قرار نشد یه چیزی پیدا کنی؟ داریم می‌میریم. الآن یه روزه اینجا گیر کردیم. هوا سرده، غذا نداریم، به جایی هم  که نمیشه زنگ زد.



  • علیرضا نژادی پور

در راه خانه، احساس می‌کرد ضربان قلبش محکم‌تر شده است. لبخند زیبایی بر لب داشت؛ گویا به آرامشی شیرین رسیده بود.

  • علیرضا نژادی پور

ساعت پنج و نیم شده و او هنوز خواب بود. عرق پیشانی‌اش را پر کرده بود و همراه با اشک‌ مانند بارانی بر صورتش می‌بارید؛ انگار اتّفاق ترسناکی پشت چشمانش می‌افتاد.

  • علیرضا نژادی پور

آذرماه رسید، موقع امتحان و نمره و کارنامه شد. همة امتحان‌ها را با موفّقیّت پشت سر گذاشت تا روزی که کارنامه‌اش را جلوی چشمانش گرفت... .

  • علیرضا نژادی پور
کانال تلگرام قلم سپید