قلم سپید

قلمی که سیاهی را دوست ندارد
قلم سپید

اسلاید شو

پسری که ساعت هفت بیدار شد!

قسمت اول

صدای گوش‌کرکن ساعت، که مانند چکشی آهنی بر سرش می‌خورد را با مشتی بی‌صدا کرد. چشمان پف‌کرده‌اش را می‌مالید. گلویش از سرمای نیمه‌شب درد می‌کرد. خودش را کج و کوله کرد و مانند آدمی شد که با مگس‌کش له شده باشد. می‌خواست به هر شکلی که شده صدایی از خود آزاد کند؛ صدای تق استخوان یا صدای خمیازه با دهانی باز. دهانی باز که از آن می‌شد قارچ پیتزای دیشب را دید! شاید هم می‌خواست صدای جایی دیگر را آزاد کند، صدای... . دوباره شل شد. چشمانی را که به اندازه‌ی ضخامت کاغذ باز شده بود را روی عقربه‌های ساعت نگه داشت؛ ساعت 6:30 بود. دیگر باید بیدار شوم، وگرنه باز هم آن پسرک نامجو موردی را برایم ثبت می‌کند... این را با خودش گفت و پتو را روی صورتش کشید و در خواب فرو رفت... . ناگهان انگار کسی پس کلّه‌اش زده باشد! چشمانش را باز کرد. کسی کنارش نبود.

دوباره چشمانش را بست.

-       مامان! ساعت چنده؟

-       هفت.

-       هفت؟! چرا منو بیدار نکردی؟

-       صد و بیست و نه بار صدایت کردم.

چشمانش درشت شد. نگاهی به ساعت کرد. کلافه و شتابان، پتو را پرت کرد و خودش را از تخت پایین انداخت. خودش را به محل استراحت رساند و بعد از آن وضویی گرفت. شلواری گشاد و راحت با رنگ آبی را به پا کرد. کتاب‌هایش را هنوز آماده نکرده بود. زیر تخت، روی تخت، کشو، میز، کابینت آشپزخانه و جاکفشی را زیر و رو کرد تا کیفش از کتاب پر شد. ساعت 7:15 بود. جورابی را پیدا کرد، بویش کرد، چهره‌اش گره خورد، گره‌ای کور! ولی چاره‌ای نداشت. عقربه هرلحظه در سرش می‌کوبید. باید بوی جوراب‌ها را تحمل می‌کرد. جوراب را به پا کرد و شلوار آبی را در آن. شلوار مدرسه را روی آن‌ها پوشید و همین‌طور که دکمه‌های پیراهنش را می‌بست، لقمه‌ای نان و پنیر را به حلق می‌سپرد.

در را گشود. نگاهی به ساعت انداخت؛ 7:25! در را بست. کفش‌های قدیمی‌اش را به پا کرد. با پرشی، تمام هفت هشت پله را خلاصه کرد و خود را به دوچرخه رساند.

رکاب می‌زد و رکاب می‌زد. بادی سرد می‌وزید و اشک چشمانش را درآورده بود. ماشین‌ها و خیابان‌ها را که گذراند، به جلوی ورودی مدرسه رسید. یک سربالایی با شیبی ملایم که هرکس آرزو داشت از آن عبور کند. آنقدر آسفالت نو و سالم بود که اصلاً نیازی به زور زدن و رکاب زدن نداشت!


  • علیرضا نژادی پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
کانال تلگرام قلم سپید